فرضیه 1: مشاور داوری با نرخ ساعتی، انگیزه کمی برای حل و فصل مسائل مورد مناقشه از طریق راه های مسالمت آمیز، از جمله مذاکره یا میانجیگری دارد.

فرضیه 2: مشاور داوری با نرخ ساعتی، انگیزه کمی برای انجام داوری کارآمد و سریع دارد.

در یک پرونده داوری در سال 2015 بر اساس قوانین ICC، که در آن من وکالت خواهان ایرانی را بر عهده داشتم، پس از اینکه خوانده اسپانیایی پاسخ درخواست را ارائه کرد، پرونده را برای حل و فصل دوستانه بسیار مناسب یافتم. مبلغ مورد مناقشه نسبتاً ناچیز بود (حدود 350000 یورو) و عمدتاً نوعی سوء تفاهم بین طرفین و موضوع مربوط به هک ایمیل ها بود که مشخصاً تقصیر طرفین نبود.

من رزومه وکیل خوانده را بررسی کردم و متوجه شدم که او دارای مدرک تحصیلی در موضوعات مرتبط با راه‌‌های جایگزین حل و فصب اختلافات(ADR) است، که به ذهن من رسید که شاید او برای یک راه جایگزین حل و فصل اختلاف آماده باشد. پس از بحث در مورد موضوع با مشتری و دریافت تاییدیه وی، من به وکیل خوانده نامه نوشتم و از او خواستم که یک گفتگوی تلفنی خارج از پرونده داشته باشیم. او قبول کرد و در تماس تلفنی پیشنهاد دادم که برای میانجیگری تلاش کنیم، چون پرونده برای آن آماده شده است. اگرچه او وانمود کرد که اصولاً به راه‌حل‌های دوستانه علاقه زیادی دارد، اما قاطعانه پیشنهاد من را رد کرد زیرا معتقد بود موضوع پیچیده‌ بوده و طرفین در موقعیت‌ خصمانه قرار دارند. من با هیچ یک از دلایل او موافق نبودم، اما می دانستم که نباید پافشاری کنم، زیرا این امر می توانست به نوعی ضعف موضع موکل من تعبیر شود.

ما به داوری ادامه دادیم و طرف مقابل از هر طریق ممکنی برای طولانی کردن رسیدگی استفاده کرد. پس از گذشت حدود ۲ سال ونیم، داور مبلغی در حدود ۲۰۰۰۰۰ یورو به نفع موکل من اعطا کرد. نکته جالب توجه این بود که این مبلغ، دقیقاً معادل همان مبلغی بود که من در نظر داشتم تا به طرفین پیشنهاد کنم که به روش دوستانه بر سر اختلاف توافق کنند.

هنگامی که طرفین اظهارنامه هزینه های خود را در داوری ارائه کردند، متوجه شدم که وکیل طرف مقابل با موکل خود، قرارداد ساعتی داشته، در حالی که من با موکل خودم، بر سر مبلغی مقطوع توافق کرده بودم، به علاوه اینکه اگر پرونده با از طریق دوستانه حل می‌شد، من نصف مبلغ مورد توافق را از موکل دریافت می‌کردم. با اینح حال، انگیزه من برای حل و فصل دوستانه اختلاف بیشتر از وکیل خوانده بود. همچنین، واضح است که من انگیزه بیشتری نسبت به وکیل خوانده برای انجام سریع و کارآمد این روند داشتم.

همین ماجرا اخیراً در پرونده دیگری از ICC رخ داد. بعداً در بلاگ دیگری در رابطه با تجربهٔ این پرونده خواهم پرداخت. پس از انجام این پرونده، دو فرضیه بالا به ذهنم رسید. در حالی که هنوز در مورد صحت فرضیه ها مطمئن نیستم، اما اطمینان دارم که توافق وکیل و موکل می تواند تأثیرات جدی بر زمان و هزینه های موکل و همچنین مسیری که بعداً پرونده به جلو می رود، داشته باشد.